نوگل پرپر شده در ابتدای ورود به میدان زندگی ، ظلم سنگینی بر تو رفت و نمی دانم جوابش را عاقلان و دانایان جامعه باید پس بدهند یا نه ؟
عزیزم هر چند زمین عموما جای قشنگی برای زندگی کردن نیست ، حداقل تا اینجای راه که بشر آمده ، یکی ظلم می کند و دیگری مظلوم واقع می شود و این مناسبات بر جوامع مختلف و کشورها هم حاکم است .
اما ؛ این ظلمی که بر تو رفت نیز جای بسی تامل و تعمق دارد .
درست است که در نزدیکی مان کودکان به خاک و خون کشیده می شوند و به عنوان سپر انسانی مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و جای دیگری در همین نزدیکی ها کودکان با انواع بیماری ها دست و پنجه نرم می کنند .
اما؛ هستند جوامعی که به این نتیجه رسیده اند که جنگ با هر عنوان مقدسی که برآن نهاده شود باز نشانه ناتوانی در برقراری ازتباط کلامی و مذاکره بین آدم ها ونشانه ای از نفهمیدن هم دیگر و درک متقابل است .
اما عزیزک مظلوم
ربودن یک کودک به هر دلیلی و سپس کشتن و کتمان جرم در شرایط عادی زندگی جای مکث و تامل دارد برای همه آنها که حساسند نسبت به مسائل و آسیب های اجتماعی ؛
گلم
جسم کوچک تو ، بی دفاعی و سادگی و معصومیت کودکانه تو محلی شد بر سر باز کردن زخم های عمیق روحی و روانی فردی که خواسته یا ناخواسته به مرحله ای از زندگی رسیده بود که قتل عمد و دروغ گویی شد، عکس العملش در مقابل طمع و هوس و تو تنها قربانی این همه نادیده گرفته شدن در این جامعه نبوده و نیستی .
خدا به داد دیگر طفلان معصوم و بی دفاعانی چون تو برسد که با این آمار بالای فقر، اعتیاد و طلاق و گرسنگی جنسی در این جامعه معلوم نیست که چگونه، خاموش یا آشکار مورد تعرض قرار گرفته یا می گیرند .
عزیز از جهان رفته ؛
هر چند تو اگر هم می ماندی ، همواره مسئله جنسیت و نادیده گرفته شدن حق و حقوق خود را در جامعه ای تکیه زننده بر سنت های کهنه و فرسوده شاهد بودی ، چه آن زمان که وارد مرحله ای از نوجوانی می شدی و مجبور بودی متلک ها و رفتارهای ناشی از بی اطلاعی جنسی هم سن و سالان خودت از جنس مخالف را بشنوی و ببینی وبی دفاعی خودت را که نمی دانستی چگونه عکس العملی باید داشته باشی چون کسی به تو هم یاد نداده بود که با بلوغت و سوال های ذهنی ات و پیشنهادهای خطرناک چگونه رفتار و عکس العملی داشته باشی .
چه آن موقع که جوانی می شدی با هزاران امید به آینده و مواجه می شدی با هزاران مانع بر سر راه زندگی ات .
آن زمان که برای انتخاب شریک زندگی ات با چالش عدم ثبات و پایداری در بین جنس مخالفت بدلیل خرده و عمده فرهنگ های مردسالارانه که بیشتر مواقع حق را ازآن خود می دانست و شخصیت و حق و حقوقت را نادیده می گرفت .
چه آن زمان که به هر صورت همسرکسی بودی و مادر شدن را تجربه می کردی و باید خیلی از چیزها را برای پایداری زندگی ات نادیده می گرفتی .
و یا خدای ناکرده آنقدر شرایط برایت سخت می شد و بی مسئولیتی از شریک زندگی ات می دیدی که مجبور بودی راه جدا شدن با هیچ حق و حقوق قابل دست رسی و تقریبا با دست خالی از خانه اش بروی، حتی اگر از وضع مالی خوبی هم برخوردار بود و برای فرزندت هم پدر باشی و هم مادری کنی و ادامه مسیر را یک تنه ادامه دهی .
ویا حتی اگر اهل مقاومت و تلاش و همت بلند و کوشش های فراوان بودی و پس از مدتی از زمین وزمان برایت در راستای مهارتت می رسید و کسی می شدی برای خودت و باز همواره حقوقت نادیده گرفته می شد، به جرم زن بودنت که به دیگران این حق را می داد که اساسا تو را ندیده و نادیده انگارند ، حتی اگر بودنت برایشان خیلی هم مفید بود و باشد حتی در اوج گرفتن شان و تو می ماندی و تنهایی و یک عالمه کاری که مایل به انجامش بودی و زمان و توانی محدود و تنها امکاناتی که خودت قادر به مهیا کردن شان بودی و تا دلت بخواهد مانع ؛
آری اینجا زندگی کردن برای جنس تو چندان هم قشنگ نبود .
اما؛ کسی هم حق گرفتن فرصت زندگی و این همه ظلم برتو را نداشت .
روحت شاد باد .