خداوندا دلت دریا
سرود عشق می خوانی بر این دنیا
همه عالم چه زیبا
سر سجده فرود آوردند یکجا
بجز من ؛ این سراپا تقصیر خود خواه
به انسان بودنم می نازم
همان یک دم که در جانم دمیدی
همان قدرت که تو بخشیده ای بر جان ناتوانم
و من مستانه می غرم
چه بی پروا تصمیم
و چه خودخواهانه بر خلق سخت می گیرم
نمی دانم میان این همه خوبی و زیبایی
چرا برخشم و ظلم و کینه و بیداد مشغولم
مگر عالم به نظم و عدل پا برجا نیست ؟
مگر دنیا به عشق و مهربانی زیبا نیست ؟
چرا پروانه زیبا پریدن خوب می داند ؟
و بلبل شیدایی و غزل خوانی و گل هم رخ آرایی ؟
و لیکن این من خودخواه اینها را نمی بینیم ، نمی فهمم!!!
و تو بخشنده مهربان را ناظر بر اعمالم نمی دانم ؟
خداوندا
در این عالم خاکی پس نامت سخت عصیان و آشوب است اینجا
نمی دانم ، نمی دانم
چرا خلق جهان را ارمغان، این همه نیرنگ و زشتی
نصیب روزگاران است
دلم دلتنگ باران است
دلم جاروی عشق می خواهد
دلم دلتنگ نور، روشنایی و سپیدی است
تا بشوید تیرگی های جهل و ناپاکی را
غبار غم براندازد ، سرورد عشق خواند
در رفتن شب های ظلمانی،
حماقت ها که فرزند نادانی یست،
سپیدی سر کشد بر صبح دانایی و عالم را نور در برگیرد
دلم دلتنگ تصویر قشنگی از مسلمانی است .
برچسب : نویسنده : 629khordad13880 بازدید : 67