عجب جایی است اینجا ،
عجب ناکجا آبادی است این زمین ؛
ای زمین دلم به حالت می سوزد ؛
اما بهتر آنکه دلم به حال خودم بسوزد ؛
به حال همه آدم های روی زمین ؛
دلم به حال آنهایی که به راهی رفته اند که چنان خشمگین و ناآرامند که جز کشتن و جنگ و آتش و خونریزی چیز دیگری آرام شان نمی کند .
زمین ؛ اینجاست که دلم به حالت می سوزد که باید این آدم ها را بر پشت خود تحمل کنی ؛؛؛؛؛؛؛
انسان هایی در احاطه قحطی در یمن ؛
آدم های درگیر جنگی طاقت فرسا و تصمیم گیرانی از گوشه گوشه دنیا که برایشان مهم نیست جان و سرنوشت آدم ها ؛
آدم هایی که هنوز نفهیده اند دخالت در سرنوشت دیگران و دیگر کشورها چقدر بد و خطرناک و فرصت سوز است برای زندگی فردی و نوع بشر در زمین ؛
و نتیجه اش می شود پرورش آدم هایی که برای رسیدن به قدرت و پول و انتقام از هیچ کار و هیچ اقدامی پرهیز ندارند ؛
آدم هایی که حتی ذره ای ترس و نگرانی نیز در دل های سنگ و جان های سخت شان راه ندارد ؛
و ثروت اندوزی و مال پرستی عادت شده بر عده ای که سبب می شود عده ای دیگر در زمین دست به گریبان فقر و نداری و گرسنگی باشند تا آن عده حساب های بانکی شان میلیارد ها پول را در خود انباشته کند .
ای وای و هزار وای بر زمین یانی که هنوز تعداد و قدرت خوبان شان به آن اندازه نرسیده که بتوانند ریشه این همه خشونت و بیداد و ظلم را از زمین برکنند .
و دلم به حال خودم می سوزد که نه دروغ گویم ، نه بی رحم و سنگ دل ، نه پول پرست و نه هوس باز و ....
شاید دیوانه ای باشم که هنوز امیدش را از دست نداده نسب به عدالت و آزادی و آرامش و زندگی بهتر در زمین و زیر بار مسئولیت رفته ، مسئولیتی سخت وسنگین که هرکس را طاقت پذیرش آن نیست ...
برچسب : نویسنده : 629khordad13880 بازدید : 86