آورده اند در روزگاران گذشته و در شهر های دور پادشاهی بود زیرک و دانا و سخت بر تخت و تاج و قدرت بسته ،
روزی خبر آوردند که مردم فلان شهر از حیطه پادشاهی ات، فرماندار خویش انتخاب کنند ،برای خود رونق زندگی فراهم کرده و بر باج و خراج به دربار پادشاه و از دعا گویی و کرنش و تعظیم شما طفره رفته و در فکر رونق بیشترند .
پادشاه دستی بر صورت وریش خویش کشید و گفت شما نگران نباشید که من علاج این جماعت دانم که چیست .
جمعی فرومایه از هر حیث بدور سفره خود دعوت نمود و عزیزشان داشت و ارشد شان با هزاران ترفند بر فرمانداری آن شهر گماشت تا چنان مال و اموال و فرصت و سرمایه مردم آن شهر بر باد دهد و عزیران شان را خوار و ذلیلان شان عزیز دارد و دزدان و سرکشان تقویت و فرهیختگان دمار کشد که دیگر خیال خود خواندگی از سرشان بپرد .
مردم آن شهر که استقلال و سربلندی را تجربه کرده بودند ساکت ننشسته و باز هر طور که شده فردی معتدل که با پادشاه سر ستیز نداشت انتخاب کرده و با درایت و پافشاری بر فرمانداری شهر خویش گماشتند .
این بار پادشاه که مجبور به سکوت بود با خود اندیشید که باید صبر کرده و در نوبت بعدی چنان کنم که دیگر هوس استقلال و خود خواندگی از سر مردم آن دیار برای همیشه بپرد .
یاغیان عزیز خود را در پیش چشم مردم خوار داشت و در اندرون بسیار عزیزتر و خزانه دار آستانه ای را به ظاهر عزیز داشت و وعده فرمانداری داد اما با این اندیشه که از خزانه دار بگیرد و برای فرمانداری آن یاغیان خرج کند و اگر حساسیتی بر ارشدشان بود دیگری را به فرمانداری بگمارد و این درسی شود برای آیندگان تا بدانند . مادامی که تاج و تخت و اختیار خویش به جماعتی می سپارند و در مقابل آنها گرنش می کنند، سرنوشت سختی بر خود رقم زده ، حتی اگر خود اندیشه صلاح داشته باشند .
نظام پادشاهی و جمع قدرت و ثروت در یکجا بد است به هر نامی که بنامندش وای به روزی که تزویر هم به این جمع بپیوندد.
مگر تاج و تخت و اختیارات تام چیزی است که کسی بتواند از آن بگذرد و صلاح و رشد و پیشرفت مردم و مملکت جلوتر از بالانشینی خویش تحمل کند ؟
برچسب : نویسنده : 629khordad13880 بازدید : 89